السلام علیک یاصاحب الزمان ادرکنی
نوشته شده توسط : بــــــهـــــــــمن مــــعـــــــصــــــومـــــــی

 

 
حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم
حسين (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....

امام حسين (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
 
امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...

قيام حسيني
يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.
 
اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.
 
 
 
چگونگی ولادت:
سلمی همسر أبو رافع، ‌صفیه عمه رسول خدا (ص)، ام الفضل همسر عباس، ام ایمن کنیز رسول الله (ص) قابله گان حضرت فاطمه علیها سلام بودند.
همینکه فاطمه علیها سلام را درد مخاض گرفت هر که با خبر شد برای سلامتی فاطمه و نوزادش دعا کرد و سرانجام عصر پنجشنبه سوم ماه شعبان نزدیک به اول شب و تقریباً شش ماه پس از ولادت امام حسن مجتبی (ع)نوزاد در هاله ای از نور در نهایت زیبایی و جمال قدم به دنیا گذارد و از بوی خوشش تمام محیط اطراف خود را معطر و خوشبو کرد. م‍ژده ولادت را فوراً به رسول الله (ص) دادند آن بزرگوار هم بی درنگ به خانه علی و فاطمه علیها سلام آمد و از اسماء خواست تا کودکش را بیاورد و دیدن کند.

 
أسماء جامه ای سپید به آن حضرت پوشانید و به دست رسول خدا (ص) داد.
« و أخذه و أذن فی أذنه المینی و أقام فی أذنه الیسری و جاء جبرئیل (ع)فأمره أن یسمیه حسیناً كما جاء فی الحسن.
پیامبر (ص) او را در آغوش گرفت به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت و آنگاه جبرئیل فرود آمد و گفت:
«ان الله عزوجل ذكره یقرئك السلام و یقول لك ان علیاً منك بمنزله هارون من موسی فسمه باسم ابن هارون قال: ما كان إسمه؟ قال: شبیر، قال: لسانی عربی، ‌قال: سمه الحسین فسماه الحسین.»
خداوند تبارك و تعالی بر تو سلام می رساند و می فرماید: همانا علی (ع)برای تو همانند هارون برای موسی بن عمران است. بنابر این نام فرزندت را هم نام فرزند هارون قرار بده. رسول الله (ص) فرمود: زبان من عربی است. عرض كرد شبیر به عربی حسین خوانده می شود. پیامبر نام او را حسین گذارد.
امیرالمؤمنین علی (ع)می فرماید:
رسول خدا (ص) گوسفندی را به عنوان عقیقه برای حسین (ع)كشت و سپس فرمود:
(یا فاطمه أحلقی رأسه و تصدقی بزنه شعره فوزناه فكان وزنه درهماً)
فاطمه جان سر فرزندت را بتراش و هم وزن موی سرش صدقه بده. وقتی موی سرش را وزن كردند به مقدار یك درهم (نقره) شد.
مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه درباره چگونگی ولادت امام حسین (ع)در كتاب شریف أمالی خواب شگفت انگیزی را از ام أیمن نقل می كند. پس از بیان سلسله سند می گوید: امام صادق(ع) (ع)فرمود:
همسایگان ام ایمن شتابان نزد رسول خدا (ص) آمدند و گفتند ای پیامبر، ام ایمن از گریه شب گذشته را به خواب نرفته و پی در پی گریسته تا صبح شده. پیامبر (ص) بی درنگ به سراغ ام ایمن فرستاد و او را طلبید و فرمود: ای ام ایمن خدا چشم ترا نگریاند چه چیز ترا به گریه انداخته است؟ عرض كرد ای رسول خدا رؤیایی بزرگ و عجیب دیده ام كه همواره این شب را سراسر گریستم.
رسول الله (ص) فرمود: خواب خود را تعریف كن كه خدا و رسول به آن أعلم هستند.
ام ایمن گفت: بر من سخت است كه صحبت كنم. پیامبر (ص) فرمود: خواب چنین نیست كه دیده می شود. پس شروع كرد به شرح خواب خود و گفت: در خواب دیدم كه گویی پاره ای از اعضاء تو در خانه من افتاده است؟
رسول خدا (ص) فرمود: چشمت به راحت خواب برود ام ایمن فاطمه فرزندی پسر می زاید (حسین علیه السلام) تو او را بزرگ كرده و سرپرستی می نمایی پس بدین معنی پاره ای از اعضاء من در خانه تو خواهد بود.
ام ایمن می گوید: همینكه فاطمه علیها سلام حسین (ع)را زایید روز هفتم ولادت پیامبر (ص) فرمود سر او را تراشیدند و به وزن آن نقره صدقه داد و عقیقه از برای او كرد و سپس من قنداقه او را در آغوش رسول خدا (ص) قرار دادم و فرمود:
(مرحباً بالحامل و المحمول یا أم إیمن هذا تأویل رؤیاك).
درود بر آورنده حسین و بر حسین ای ام ایمن تعبیر خواب تو همین بود!

صفیه دختر عبدالمطلب عمه رسول خدا (ص) بزرگترین قابله فاطمه علیها سلام می گوید:
(لما سقط الحسین (ع)من بطن امه و كنت ولیتها، ‌قال النبی (ص) یا عمه هلمی إلی إبنی فقلت یا رسول الله إنا لم ننظفه بعد، ‌فقال یا عمه أنت تنظفینه أن الله تبارك و تعالی و قد نظفه و طهره.)
همینكه حضرت حسین (ع)از شكم مادر به زمین آمد من قابله و عهده دار كار او بودم. پیامبر مرا صدا زد كه ای عمه به شتاب پسرم را به من برسان. من گفتم ای رسول خدا ما هنوز او را نظیف نكرده ایم.
رسول خدا (ص) فرمود: ای عمه آیا تو او را نظیف می كنی؟! خداوند تبارك و تعالی او را نظیف و تطهیر كرده است. و هم او می گوید: پیامبر صلی الله در روزهای نخستین ولادت حسین (ع)بین چشمان او را بوسه زد و گریه كرد و می گفت:
(لعن الله قوماً هم قاتلوك یا بنی یقولها ثلاثاً)
پسر عزیزم خدا لعنت كند مردمی را كه كشنده تو هستند این را سه بار تكرار فرمود.
من گفتم پدر و مادرم فدای تو آن مردم چه اشخاصی هستند؟
فرمود:
بقیه الفئه الباغیه من بنی أمیه لعنهم الله.
بقیه جمعیت ستمگر از بنی امیه كه لعنت خدا بر آنها باد.
طاووس یمانی می گوید: حسین بن علی (ع)چنان بود كه هرگاه در مكان تاریك می نشست مردم به واسطه نور پیشانی و زیر گلوی او راه را پیدا می كردند و آن حضرت را می شناختند.
(فان رسول الله (ص) كثیراً ما یقبل جبینه و نحره.)
همانا رسول الله (ص) به طور مكرر پیشانی و گلوگاه او را بوسه می زد.
یك روز جبرئیل نازل شد در حالیكه حضرت زهرا علیه سلام در خواب بود و حسین (ع)درگهواره گریه می كرد جبرئیل با او نغمه های كودكانه سرداده و او را دلداری می داد تا مادرش زهرا از خواب بیدار شد.
امام صادق(ع) می فرمود: همینكه حضرت حسین(ع) متولد شد جبرئیل به فرمان خداوند تبارك و تعالی با هزار فرشته جهت تهنیت و تبریك به محضر رسول الله (ص) شرفیاب شد. در هنگام نزول به جزیره ای در وسط دریا گذر نمود كه فرشته ای به نام (فطرس) كه خود از حاملان عرش الهی بود. به خاطر تخلف از فرمان پروردگار بالهایش شكسته و به صورت (تبعید) در آن زندگی می كرد. (فطرس حدود هفتصد سال در تبعیدگاه عبادت پروردگار را بجا آورد تا حضرت حسین (ع)متولد شد) فطرس به جبرئیل عرض كرد:
(این ترید؟ قال ان الله عزوجل أنعم علی محمد بنعمه فبعثت أهنئه من الله ومنی)
كجا می روید؟ گفت خداوند تبارك و تعالی نعمتی به حضرت محمد (ص) كرامت فرموده و من مأمور شده ام كه از طرف پروردگار و خودم به او مبارك باد بگویم.
فطرس گفت: ای جبرئیل مرا هم با خود ببر شاید كه رسول الله (ص) برای من دعا و مشمول عفو و رحمت پروردگار قرار گیرم. جبرئیل پذیرفت و او را با خود برداشت و همینكه به خدمت رسول خدا (ص) رسید ضمن عرض تبریك و تهنیت درباره تولد حضرت حسین (ع)شرح حال فطرس را برای پیامبر (ص) بیان كرد.
(فقال النبی (ص) قل له: یتمسح بهذاالمولود وعد الی مكانك، قال فتمسح فطرس بالحسین و ارتفع).
پیامبر (ص) فرمود به او بگو كه خود را به این مولود مبارك بمالد و به مكان خود برگردد. فطرس خویشتن را به امام حسین (ع)مالید سلامتی را بازیافت و این كلمات را گفت و بالا رفت:
(یا رسول الله اما ان امتك ستقتله و له علی مكافه لا یزوره زائراً الا أبلغته عنه و لا یسلم مسلم الا أبلغته سلامه و لا یصلی علیه مصل الا أبلغته صلاته.)
ای رسول خدا (ص) به همین زودی امت تو این نوزاد را به شهادت می رسانند و من به جهت این نعمتی كه از ناحیه او به من رسید به این صورت تلافی خواهم كرد. هركس حضرت حسین (ع)را زیارت كند یا سلام و صلوات بر او بفرستد آن را به آن حضرت می رسانم.
و در روایت دیگر آمده است كه:
( وعرج إلی موضعه و هو یقول: من مثلی و انا عتاقه الحسین بن علی و فاطمه و جده احمد)
همینكه فطرس به آسمان بالا رفت می گفت: كیست مثل من در حالیكه من آزاد شده حسین فرزند علی و فاطمه و جد بزرگوارش احمد علیهم السلام هستم.
محبوب رسول الله (ص):
یك روز پیامبر (ص) با عده ای از دوستان از كوچه ای گذر می كردند به كودكانی برخورد نمودند كه در راه بازی می كردند. رسول الله (ص) نزدیك یكی از آن بچه ها ایستاد و به او ملاطفت و محبت نمود و ما بین دیدگان او را بوسه داد و سپس او را روی دامن خود نشانید. اطرافیان از علت این كار سؤال كردند. رسول خدا(ص) فرمود:
من دیده بودم كه این كودك با حسین من بازی می كند و دیده بودم كه خاك قدم حسین را بر می گیرد و بر چهره و بر چشمان خود می مالد، ‌به همین علت من او را دوست دارم برای اینكه او حسین مرا دوست دارد. جبرئیل به من خبر داده كه این كودك در حادثه كربلا از انصار و یاران حسین خواهد بود.
روزی دیگر عده ای از اصحاب پیامبر(ص) به دعوت آن حضرت برای صرف غذا همراه ایشان به منزل آن بزرگوار می رفتند كه ناگهان در بین راه به امام حسین(ع) برخورد كردند. پیامبر(ص) خود را به سرعت به جگر گوشه اش رسانید و دستهای خود را باز كرد كه او را در آغوش بگیرد. حضرت حسین (ع)از دست پیامبر(ص) به اینطرف و آن طرف فرار می كرد، ‌رسول الله (ص) می خندید و او را تعقیب می نمود تا بالاخره او را در آغوش گرفت یك دست به چانه و یك دست به سر حسین (ع)گذاشت و او را بوسه باران كرد و فرمود:
(حسین منی و أنا من حسینٍ، أحب الله من أحبَّ حسیناً)
حسین از من و من از حسینم، خداوند تبارك و تعالی دوست می دارد هركس را كه حسین را دوست بدارد.
سلمان فارسی می گوید: رسول خدا(ص) را دیدم كه حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده و او را بوسه می زد و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت های خدایی كه نه نفرند و خاتم ایشان، ‌قائم ایشان می باشد.
ابوهریره اعتراف می كند كه:
(رأیت رسول الله (ص) و هو حامل الحسین بن علی و هو یقول:(اللهم إنی احبه فأحبه.)
دیدم كه رسول خدا (ص) حضرت حسین (ع)را بر دوش خویش نشانده بود می فرمود: خداوندا من حسین را دوست می دارم تو هم او را دوست بدار.
جابر بن عبدالله انصاری می گوید:
ما همراه رسول الله (ص) حركت می كردیم حضرت حسین (ع)نیز با پیامبر (ص) بود كه عطش بر او غلبه كرد، پیامبر تقاضای آب نمود ولی آب پیدا نشد. رسول خدا (ص) زبانش را در دهان حسین (ع)گذاشت آن گرامی آن قدر مكید تا سیراب شد.
ابن عباس می گوید: یك روز حضرت رسول (ص)، امام حسین (ع)بر دوش خویش سوار كرده بود، مردی از حاضرین گفت:
(نعم المركب ركبت یا غلام، فقال النبی (ص) و نعم الراكب هو.
ای پسر چه مركب خوبی سواری! پیامبر (ص) فرمود و چه راكب و سوار خوبی است.
رسول الله (ص) از خانه یكی از همسران خویش بیرون آمد.
(فمر علی بیت فاطمه، فسمع حسیناً یبكی رضی الله عنه فقال: ألم تعلمی أن بكائه یؤذینی)
و از كنار خانه فاطمه علیها سلام گذر كرد ناگاه صدای گریه حضرت حسین (ع)به گوش آن حضرت رسید، خطاب به فاطمه علیها سلام فرمود: آیا نمی دانی كه گریه او مرا آزار می دهد و من تحمل شنیدن صدای ناله او را ندارم.
ابن عباس می گوید: در محضر رسول خدا (ص) بودم كه دیدم حسین (ع)را بر روی زانوی راست و ابراهیم فرزندش را روی زانوی چپ نشانده بوده و گاهی بر حسین (ع)بوسه می زند و گاهی بر ابراهیم، ‌در این هنگام جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و گفت: خداوند تبارك و تعالی بر تو سلام می رساند و می گوید: اراده كرده ایم كه یكی از دو را فدای دیگری كنی. رسول الله (ص) نظری بر ابراهیم انداخت و گریه كرد و نظری بر حسین (ع)انداخت و گریه كرد سپس فرمود:
اگر ابراهیم از دنیا برود غیر از من كسی محزون نمی شود، ‌ولی مادر حسین فاطمه است، پدرش علی بن ابیطالب پسر عم من و گوشت و خون من است و اگر بنا شود كه من به تنهایی محزون شوم سزاوارتر است تا اینكه من و فاطمه و علی محزون شویم.
ابن عباس می گوید: پس از سه روز ابراهیم از دنیا رفت و پیامبر (ص) هر وقت حسین (ع)را می دید او را به سینه می چسباند و لبهای او را می بوسید و می فرمود: فدای كسی شوم كه ابراهیم فرزندم فدایش شد.
(روی عن الحسین (ع)قال: قال رسول الله لی (یا بنی إنك لكبدی طوبی لمن أحبك وأحب ذریتك، ‌فالویل لقاتلك.)
از حضرت سیدالشهداء (ع)روایت شده كه فرمود رسول گرامی اسلام به من می فرمود: ای پسرم تو جگر گوشه من هستی خوشا به حال كسی كه تو و ذریه ات را دوست بدارد و وای بر احوال كشنده تو باد.
 
 



:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 556
|
تعداد امتیازدهندگان : 182
|
مجموع امتیاز : 182
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: